منتشر شده در تاریخ :

سایت عصر ایران
خاطره دیدار با کیانوش عیاری 3 دهه قبل
خلاصه به اصرارِ ماجد رفتیم سمتِ عیاری. اما یکهو عیاری سوارِ تاکسی شد و رفت. من و ماجد هم به راه مان ادامه دادیم. یکهو همان تاکسی چیزی نرفته بود که ترمز کرد و عیاری پیاده شد. ماجد گفت : تا نرفته بریم بهش برسیم.

اختراع این پزشک یزدی معجزه می کند رویش مجدد مو در یک جلسه