منتشر شده در تاریخ :

سایت شرق دیلی
بیشینهگرایی در تهران
داستان «۱۹۷۹» در تهران میگذرد (کمی هم در تبت)، بیشترش تهران در آستانه انقلاب با خیابانهای درگیر تظاهرات و تانکها و بیمارستانهای پایین شهر، همینطور میهمانیهای اعیانی که میهمانها تویش با دستگاههای عجیب تریاک میکشند، گوگوش در آن میخواند و عکسهای بزرگ محمدرضا شاه به دیوار است. داستان «۱۹۷۹» در تهران میگذرد (کمی هم در تبت)، بیشترش تهران در آستانه انقلاب با خیابانهای درگیر تظاهرات و تانکها و بیمارستانهای پایین شهر، همینطور میهمانیهای اعیانی که میهمانها تویش با دستگاههای عجیب تریاک میکشند، گوگوش در آن میخواند و عکسهای بزرگ محمدرضا شاه به دیوار است. فضایی که بسیار در داستان فارسی ندیده به نظر میرسد. اینگونه فضاسازی در داستان غیرفارسی بسیار نادر است و نشان میدهد نویسنده تحقیقات مفصلی کرده و زیاد درباره آن روزگار خوانده و دیده (هرچند که صحنه هک دوربینهای نظارتی کمی غیرتاریخی است اما همین ایده هم بسیار جذاب اجرا شده). تهران در حال جوش از دید دیگری بسیار خواندنی است. ظاهرا این تصویر حاصل سفر نویسنده سوئیسی آلمانیزبان در سالهای اول هزاره جدید به ایران و تهران است. میهمانی در باغ شاهدانه خیلی ایده هزارویک شبی است اما خیلی درست و شبیه به یک رؤیای تودرتو اجرا شده. انگار یکی از فضاهای داستانهای گلی ترقی را با ماجرای داستانی از جوزف مککارتی قاطی کنیم. شخصیتهای داستان انگار از وسط هزارویک شب افتادهاند توی داستان، از حسن که رانندهشان است و بعد جایی میبینم افسر تانک است تا مسعود که یک آشپزخانه دارد و زیر آشپزخانه یک تونل که به خانهباغی وصل است، تا ماورو کورداتوی رومانیایی که پدربزرگش یک پادآرمانشهر بعد از جنگ جهانی دوم ساخته که تریستان تزارا هم در آن زندگی میکرده. شخصیتها همانقدر عجیباند که یک دنیای برساخته آخرالزمانی لازم دارد.
